واژهی پسته را در ادبیات کودکان ایران زیاد شنیدهایم. کلمهی پسته در متلها، شعرها، لالاییها یا قصهها به چشم میخورد و مخصوصاً در نواحی پسته خیز میبینیم کاربرد این واژه بیشتر است.
تشبیه زیباییها به پسته در لالاییهای مادرانه نیز راه یافته است. مثلاً مادران عشایر چوداری سمنان، در لالاییها گاهی فرزندان خود را به گل پسته تشبیه میکنند. در ادبیات شفاهی مردم حوزههای مختلف جغرافیایی ـ فرهنگی ایران نیز پسته حضوری پررنگ داشته است و نمونهی بارز آن ترانهی مشهور باغ پسته است. این ترانهی مردمی تقریباً در همهی مناطق ایران رایج است که بنابر سلایق فرهنگی و لهجه و گویش هر کدام از شهرها و روستاهای ایران با اندکی تفاوت بر سر زبانهاست.
در ناحیهی پستهخیز کرمان متلی که برای بچههای خردسال میخوانند نیز رنگی از پسته و باغ پسته دارد؛ مثل متل: «رفتم به باغ پسته / مندلی خان نشسته / … ». در خراسان نیز همین متلِ رفتم به باغ پسته با رنگ و بوی خراسانیاش وجود دارد. مردم ایران در شماری از چیستانها، ماهیت و ویژگی پسته را با توصیفاتی بیان میکنند؛ در چیستانی پسته را به قباسبزی تشبیه کردهاند که در دالونی جسته است و در چیستانی دیگر به لعبتی زیبا با پوشش سرخ و سبز و سفید تشبیه شده که در میان دو کاسهی چوبین با دو صد ناز و غمزه خوابیده است. در یک لالایی کرمانی نیز به پسته اشاره شده است:
لالا لالا گل کاشی / یه خونه توی نقاشی
لالا لالا گل پسته / پدر بار سفر بسته
برپایهی اسناد تاریخی، محمودخان ملک الشعرای صبا، نخستین سرایندهی شعرهای کودکانه در دوران نوگرایی در ایران، اشعاری برای کودکان سروده است که در آنها کلمهی پسته آمده است. شعرهای محمودخان که درون مایه و قالبی همسان با ترانههای عامیانه دارند، نخستین سرودههای کودکانهای به شمار میآیند که پدیدآورندهای مشخص دارند. نمونههایی از اشعار:
رفتم به باغ پسته
علیقلی بک نشسته
سیلی زدم به گوشش
گوشوارهه به گوشش
این در باغ انار
اون در باغ انار
ای پسته شکن پسته بشکن
لبهات نازکه آهسته بشکن
هاون رو بیار با دسته بشکن
حال نمونهای از شعر معاصر کودک که در آن از پسته و باغ پسته یاد شده است، را با هم میخوانیم:
رفتم به باغ پسته
دیدم یکی نشسته
کی بود؟ یه موش کور بود
از خونه خیلی دور بود
بیچاره خاله موشه
نشسته بود یه گوشه
اتل متل، گلابی
گرسنه بود حسابی
رو شاخه یک کلاغ بود
همیشه توی باغ بود
موشه رو دید و گفت: وای!
موش موشی پسته میخوای؟
کلاغه مهربون بود
از شاخه، پسته چید زود
پسته دهن بست بود
موش موشی جون خسته بود
کلاغه فوری نشست
پسته رو با نوک شکست
موش موشی شاد و خندون
پسته رو خورد با دندون
گفت: حالا سیر سیرم
زودی به خونه میرم
«افسانه شعبان نژاد»
منابع:
مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی